پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

سلام همراهان عزیزم،
طاعات و عباداتتون در این ماه عزیز مقبول درگاه الهی باشه انشاءالله.
اینروزها دقیقا حس و حالم مثل زمان نزدیک به امتحانات پایان ترم دانشگاهه، در طول ترم درسها روی هم جمع میشد و وقتی نزدیک امتحانات میشد استرس و اضطراب سراغ آدم می اومد و سعی میکردیم در طی یکی دو هفته چند ماه درس نخوندن رو جبران کنیم، منم الان وقتی سایت رو باز میکنم با نزدیک به چهارصد تا کامنت جواب داده نشده مواجه میشم که هر روز هم به تعدادش اضافه میشه، از طرفی هم مشکلی که برای سایتی که عکسهای قدیمی رو در اون آپلود کرده بودم پیش اومده و عکسها نمایش داده نمیشه و من باید عکسها رو به بیان منتقل بکنم، از طرفی هم دوستهای خوبم انتظار دارند پستهای جدید بگذارم. حالا شما بگید من چکار کنم، نمیدونم اولویت رو به کدوم بدم.
سعیم بر اینه که اول از همه نظرات رو تا پایان ماه مبارک رمضان جواب بدم. یکی دو تا پست مرتبط با ماه رمضان هم تا پایان ماه مبارک داشته باشم. میدونم سایت بدون عکس زیاد دلچسب نیست ولی فعلا تحمل بفرمایید حقیقتا نمیدونم تا کی میتونم همه عکسها رو برگردونم چون من هم مشغله ها و مسئولیت های خودم رو دارم.

یک نکته دیگه اینکه نزدیک به هفتاد تا پیام خصوصی دارم، دوستهای خوبم وقتی سوالی دارید و میخواهید که من جواب بدم وقتی نظر مینویسد دقت کنید که روی گزینه خصوصی تیک نزنید، چون وقتی این گزینه تیک میخوره دیگه امکان جواب دادن نداره و من فقط میتونم بخونمش، این گزینه برای وقتهایی هست که شما حرف خصوصی داشته باشید که مایل نیستید منتشر بشه. لطفا در این مورد دقت کنید چون دیگه من کاری نمیتونم بکنم بعد شما میاین و میگین اسراء چرا به سوال من جواب نمیدی.
یک نکته دیگه هم اینکه لطفا اول پست رو بدقت بخونید و بعد نظراتی که در مورد اون مطلب هست مطالعه کنید و اگه به جواب سوالی که داشتید نرسیدید اونوقت سوال رو مطرح کنید.
التماس دعا
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۵
اسراء افسری

آشیق ناچار آغلارام                       گوندی گئچه ر آغلارام

یوردومون بو اوتوندا                        قان یاش توگوپ آغلارام

 

 

سلام

حس و حال نوشتن ندارم، الان که این پست رو مینویسم اشک تو چشام حلقه زده.شنبه عصر جلوی دگه روزنامه فروشی مجله ها جلوی چشام تکون خوردن، من اول فکر کردم سرم داره گیج میره بعد دیدم زلزله است که داره زمین رو تکون میده، در عرض چند ثانیه اهالی همه مغازها و پاساژها بیرون ریخته بودند، خودمون رو پیدا نکرده بودیم که 11 دقیقه بعد زلزله دوم و اینبار دیدم که نماهای آجری ساختمونها داره میریزه، چند ثانیه بعد وقتی تموم شد با خودم گفتم خدا رو شکر به خیر گذشت، انشالله دیگه نمیاد. اما ای دل غافل که مرکز زلزله تبریز نبوده و اونی که ما احساس میکردم چیزی نبوده، فاجعه توی ورزقان و اهر و هریس اتفاق افتاده بود و توی این دو تا زلزله اکثر روستاهای این مناطق صد در صد تخریب شده بودند، خیلی هاشون فرصت نکرده بودند از خونه خارج بشن. خدا رو هزار مرتبه شکر که این اتفاق تو روز افتاده بود و بیشتر مردم بیرون از خونه ها بودند وگرنه تعداد کشته و زخمی ها خیلی بیشتر میشد. خدا همه کشته شدگان در این زلزله رو رحمت کنه و به مجروحان شفای کامل و به بازماندگان صبر عطا فرماید.

 

دوستهای خوبم ممنونم از ابراز همدردیتون و امیدوارم این اتفاق تلخ دیگر بار در هیچ کجای وطن عزیزمون اتفاق نیفته، یا حداقل ساختمونها طوری ساخته بشن که در مقابل این گونه بلایا مقاوم باشند.

شرمنده که این چند روز نتونستم به کامنتهاتون جواب بدم و پست جدید داشته باشم، حال روحی مساعدی نداشتم، انشالله بزودی به همه کامنتها جواب میدم. دم افطار کشته شدگان زلزله رو توی دعاهاتون یاد کنید.

پ ن: چقدر چسبید خنده بازار در شب عزای عمومی مردم آذربایجان، صد آفرین به این همدلی...

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۵۷
اسراء افسری

سلام، امیدوارم خوش و سرحال باشید. این پست رو مینوسیم به چند دلیل اول اینکه خیلی خیلی ممنونم از اینهمه لطف و محبتی که به من دارید و با نظرات دلگرم کننده انگیزه من رو برای ادامه کار زیاد میکنید.

دوم اینکه خیلی خیلی متاسفم به خاطر اینکه تند تند نمی تونم آپ کنم و سریعتر کامنتها تون رو جواب بدم، یک چیزی رو صادقانه بگم، متاسفانه یا خوشبختانه! مشغله کاری من زیاده و بیشتر از این نمیتونم برای وبلاگ وقت بگذارم و وقتی اینترنت میام فقط میتونم به وبلاگ دوستام یه سری بزنم و کامنتها رو جواب بدم و اگه وقت بشه یک پست جدید بگذارم. دوستهای وبلاگ نویسم میدونند که گذاشتن یک پست جدید هر چند کوتاه خیلی زمان میبره و مخصوصا که اینترنت هم بازی دربیاره و بلاگفا مشکل داشته باشه که دیگه حرصم درمیاد و منصرف میشم. ولی خوب مطمئن باشید دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره، چون اینجا و خوانندگان وبلاگم رو دوست دارم به کارم ادامه میدم.  

مطلب آخر در مورد نظرات خصوصی هست که دوستان میگذارند، نمیدونم بعضی وقتها بلاگفا قاطی میکنه یا مشکل دیگه ای هست که نظر خصوصی خیلی زیاده و میدونید که من نمیتونم این نظرات رو تایید کنم و پاسخ بدم، اگه ایمیل یا آدرس وبلاگی هم گذاشته بشه واقعیتش رو بگم من فرصت نمیکنم اونجا جواب سوالاتتون رو بدم. پس عاجزانه خواهش میکنم وقتی کامنت میگذارید به گزینه نظر خصوصی دقت کنید تا تیک نداشته باشه تا سریعتر به جواب سوالتون برسید.

حالا که این پست رو نوشتم به چند تا از سوالاتی که اخیرا پرسیدید ولی خصوصی بوده و من نتونستم جواب بدم پاسخ میدم.

دوست خوبم که خودت رو "دو تا شدیم" معرفی کردی به نظر من ترکیب گاناش و فوندات جالب نمیشه، این رو هم بگم من امتحان نکردم و نظر شخصیم رو گفتم.

مینا جان میزان آب خوری آردها با هم فرق میکنه ولی نه تا این حد احتمالا شما در اندازه گیری اشتباه کردید.

اگه با این خمیر مشکل دارید میتونید با خیمری که برای درست کردن نان گل استفاده کردم، درست کنید، من چند بار این خمیر رو امتحان کردم خیلی خوب در میاد.

راستی دلخور نباش مینا جان تقصیر من نبود که نتونستم جواب کامنتت رو بدم. در ضمن خوراک قفقازی هم نوش جان خودت و مهمونات.

مرضیه سادات عزیز ممنونم از لطفتون، کاش آدرس وبلاگت رو هم برام میگذاشتی.

شهین جان ممنونم از لطف و دقت نظرت، پست رو اصلاح کردم دوباره بخونی متوجه میشی.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۲۱:۱۱
اسراء افسری
دوستهای نازنینم سلام

 درست یک ساله که این وبلاگ رو راه اندازی کردم و امروز روز تولدش هست، در این مدت دوستهای وبلاگ نویس خیلی خوبی پیدا کردم که خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم، دوستهای عزیز دیگه ای هم دارم که خوانندگان وبلاگ هستند اونها هم با کامنتها و نظرات شون باعث دلگرمی برای ادامه کار میشن، عزیزایی هم هستند که خوانندگان خاموش وبلاگند، میان به وبلاگ بدون اینکه ردی ازشون به جا بگذارند، این رو آمار بازدید وبلاگ بهم میگه که تعدادشون روز به روز زیاد میشه، اینجا لازم میدونم ازهمه محبتها و ابراز لطفهاتون تشکر کنم.



یک اتفاق خوب دیگه در پیش دارم و اون اینکه همین امروز میریم زیارت امام رضا(ع). تقارن خیلی خوبیه، من که به فال نیک میگیرم. از طرف همه شما نائب الزیاره هستم. ده روز نخواهم بود، اگه اونجا به نت دسترسی داشته باشم جواب کامنتهای شما عزیزان رو میدم وگرنه می مونه وقتی برگشتم.

  برای تولد یکسالگی وبلاگم دلم میخواست کیک درست میکردم اما بخاطر ایام فاطمیه، و اینکه مسافر هستم نتونستم، انشالله بعد از برگشت از مسافرت اگه خدا بخواد حتما یک پست کیکی خوشمزه خواهیم داشت.

و آخر سخن اینکه حلالم کنید، اگه دیر به کامنتها تون جواب دادم و اگه درخواست غذایی داشتید و نتونستم بگذارم.

۴۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۴۰
اسراء افسری

سلام، عید امسال هم گذشت، به من خوش گذشت امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه.

راستی عید شما مبارک، انقدر مشغول عید و دید و بازدید بودم که فرصت نشد پست تبریک سال نو بگذارم. واقعا نوروز عید بزرگیه برای من که باعث میشه روزهام نو بشه، سال جدید ،فکرهای جدید، ایده های جدید، انشاالله خدا هم کمک میکنه تا به خواسته هامون برسیم.

برای وبلاگ در سال جدید برنامه هایی دارم، که به امید خدا کم کم این فکرها رو عملی میکنم...... 




فرصت خوبیه که چند تا مطلب رو با شما در میان بگذارم. 

1.در این مدت تقریبا نزدیک یک سال که با این وبلاگ با شما بودم، دوستهای زیادی پیدا کردم، یکی از این دوستهای عزیز ناردونه گلمه. اما با آخرین پستش از ما خدا حافظی کرد، امیدوارم هر چه زودتر برنامه هاش رو به راه بشه و به جمهمون برگرده.

2. من از دوستهای عزیزم تو وبلاگهاشون چیزهای زیادی یاد میگیرم اما فرصت زیاد نمی کنم تا پیوسته بهشون سر بزنم و کامنت بگذارم و این موضوع نشانه کم توجهی من نیست. امیدوارم درکم کنید چون واقعا فرصتم بیش از این نیست.

3. بعضی وقتها چند روز وقت نمی کنم به اینترنت سر بزنم، پس اگه چند روز منتظر تایید کامنتها موندید همینجا عذر خواهی میکنم.

4. این مورد رو قبلا هم گفتم، ازتون خواهش دارم سوالات اختصاصی مربوط به پستها رو توی پست مورد نظر مطرح کنید که همونجا جواب داده بشه، تا اگه عزیز دیگه ای همون سوال رو داشته باشه، جواب سوالش رو بگیره.   

5. دیگه فکر میکنم مورد دیگه ای نمونده باشه، اگر در مورد کل وبلاگ و مطالبش نظری دارید  با من در میون بگذارید، مخصوصا اگر از جاییش خوشتون نمیاد یا به نظرتون مشکلی داره خوشحال میشم بدونم.


 

 سال نو می شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند

و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…من…تو…ما

کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟

زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و

چون همیشه امیدوار وسال نومبارک. 


پ ن: عکس گلهای خوشگلی که می بینید مال گلدونهای خونه خودمونه.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۲
اسراء افسری

دوستهای  عزیز سلام

بعضی از عزیزان در کامتنها سوالاتی رو مطرح میکنند ولی تیک خصوصی میزنند و به همین خاطر من نه میتونم سوالاتشون رو جواب بدم و نه میتونم تایید کنم....و متاسفانه اگر ایمیل هم بگذارند من فرصت پاسخگویی از طریق ایمیل را ندارم. پس خواهش میکنم نظر خصوصی نگذارید و اینکه سوالات هر پست رو در همون پست مطرح کنید تا اگه فرد دیگه ای هم در این مورد سوال داشته باشه جوابش رو بگیره.

تو این پست سعی میکنم به چند تا از این کامنتها جواب بدم

sepide  جان خیل وقته خواسته بودند خورشت سیب و آلو رو آموزش بدم، سعی میکنم آموزشش رو داشته باشم.

پریسای عزیز پرسیده بودند که پالدا همون مسقطی هست، باید بگم که در پست پالدا توضیح دادم که

تفاوت مسقطی با پالدا اینه که توی پالدا از روغن یا کره استفاده نمیشه و به اندازه مسقطی هم سفت نیست.

تهمینه جان چند تا کامنت گذاشته بودی در مورد پیراشکی و آدرس ایمیلت هم اشتباه بود...

در مورد خمیر پیراشکی  اگه میخوای کیفیت عالی داشته باشه باید زمان استراحتش بیشتر از دو ساعت نباشه چون اگه خمیر زیاد بمونه بوی ترشیدگی میده...ولی میتونستی فریز کنی البته کیفتیش کمی پایین میومد.

غذاهایی هم که میتونم بهت پیشنهاد کنم،به غیر از انواع پیراشکی، دلمه سیب زمینی،کوکوی ماکارونی، لازانیای گل،پیش غذا با بیسکوییت ترده، که دستور همشون در وبلاگ هست.

و ممنونم از همه شما به خاطر ابراز لطفتون

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۰ ، ۰۰:۰۷
اسراء افسری
موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۲۲
اسراء افسری
امروز که ایمیلام رو چک میکردم یه ایمیل زیبا از یه عزیز برام رسیده بود  که خیلی منو به فکر برد ،واقعا برام جالب بود.توی وبلاگ میذارمش تا شما هم بخونین.گاهی وقتا بد نیست که یکم دقیقتر به اطرافمون نگاه کنیم.

نمیدونم که این متن رو کی نوشته که اسمش رو پای مطلب بنویسم،امیدوارم ناراحت نشه که مطلبش رو بدون ذکر نام تو وبلاگ میذارم.


اگه به یه آدم بزرگ (آدم بزرگ با مفهوم کتاب شازده کوچولو) بگی یه خونه دیدم که جلوی پنجره هاش پر بود از گل های بنفشه و تو حیاطش یه حوض کوچک و یه فواره داشت و پروانه ها از این گل رو اون گل می نشستند و صدای پرنده ها به گوش می رسید، براش قابل درک نیست که شما از چه خونه ای حرف می زنید ولی اگر بهش بگین یه خونه دیدم که دو میلیارد و نهصد میلیون تومن قیمتش بود فورا میگن: " عجب خونه ای" ........

آدم بزرگا اینجورین دیگه،‌ فقط عدد و قیمت سرشون میشه


اگه بهشون بگی با یه دختری ازدواج کردم که از صدای آبشار خوشش میاد و از نقاشی لذت میبره و موسیقی آروم گوش می کنه ،‌ با بی تفاوتی شونه هاشون رو بالا می اندازند ولی اگه بگی با یکی ازدواج کردم که بیست و چهار سالشه و حقوقش ماهی هفت میلیونه و دو تا ماشین داره،‌ باباش سرمایه داره و یک خونه آنچنانی بی درنگ


میگه: " وااااااااااااااااای عجب خانمی گیرت اومده" ........ آدم بزرگا اینطوریند دیگه همه چیز رو با قیمت و عدد و رقم می شناسند و درک می کنند ، برا همین همش باید همه چیز رو براشون توضیح بدی،‌ که این از حوصله بچه ها خارجه...
برا همین گاهی مجبور میشیم به زبون خودشون باهاشون حرف بزنیم

با اندکی تغییر در واژگان برگرفته از کتاب " شازده کوچولو" اثر آنتوان دو سنت اگزوپری




راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم

شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟


یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟
حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟

پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟


ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن!


چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد!
این جوری فقط می خواد بگه منم هستم
فراموش نکن همین بارون که کلافه ات می کنه که آه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم... بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه.
هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟
اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم ... هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه و به موجودات زمین می بخشه؟!

ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟


برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟
چرا فیش پول بارون ، ماهانه برای ما نمی یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟
تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.

قیمت بلیتش هم دل تومنه!



خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن
لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره.



تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوال ها مثل این که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ...
اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی هایی رو که داری ازت بگیرن
زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می گیری؟
چی خیال کردی؟
پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی!
اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.
پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ...



اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی می کنی!


اگه از ته دلت این ایمیل رو دوست نداشتی،‌ در خودت تجدید نظر کن. اونو برای همه بفرست شاید به خود بیاییم...
 

هشدار!! ... زندگی ابدی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت









  
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۰ ، ۱۹:۱۲
اسراء افسری